دختری به نام "سپیدحرفی"

یه عدد پرستار ِ معلم ِ شاعر ِ نقاش ِ مجسمه ساز که اخیراً سوارکاری میکنه

دختری به نام "سپیدحرفی"

یه عدد پرستار ِ معلم ِ شاعر ِ نقاش ِ مجسمه ساز که اخیراً سوارکاری میکنه

.................. نورا سادات نمائی مرتضائی ..................

آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
پیوندها

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «غزل» ثبت شده است

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ای چــَـشم تو پــُـر آب تر از نیل و خزرها

بر قلب تو از خــَــنجـــر ما مــانده اثـرهـا؛

 

قربان دلت! با دل صاف تو چه کرده ست،

ایـن خون جگر، خون جگر، خون جگرها!

 

هی ســــَـــنگ سر راه تو انداخته ایم و 

بـستیم به دست خــودمان روی تو درها

 

ما گوش شنیدن که نداریم! عجیب است،

بـیـهـوده شـدی آه تـو همصـحـبت کـرها

 

بایـد کـه فـقـط خـواب بـبـیـنـیـم می آیی

آنقــــــدر که خوابیم همه جمعه سحرها

 

"ای کاش بیایید" فقـــــط ورد زبان است،

کاش از ته دل بود! اگر بود،... "اگر"ها...

 

بعد از تو کسی نیست حواسش به درختان

افـتـاده به جـــــان همه ی باغ تــــبرها

 

اخـبـار فقــــــط جرم و جنایت شـده آقا

بــَـرگرد "خــــبـــــرسازتر از کل خبرها"!

 

 

.......نیمه شعبان 1394.......

*نورا سادات نمایی مرتضایی*

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

عیدتون مبارک؛ به انتظار عید واقعی

 

 

 

 

 

 

 

 

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۴ ، ۲۲:۴۹
نورا سادات نمائی

 

 

 

ای وای اگـــــر از سـر تو شــال بـیـفتـد*
در روح مـسـلـمـانی ام اشـکـال بـیـفتد

 

جادوگری و گوشه ی لبهای تو خالی ست،
یک لحظه اگر چشم به آن خال بیفتد...!

 

لبخند تو یک آلت قتــّـاله ی محض است
کافـیـست که بر گونه ی تو چـال بیفتد

 

چشمان تو فنجان پر از قهوه ی داغ است
تـصـویر مـن ای کـاش که در فـال بیفتد

 

من حل شده ام در تو و "من" بی تو کسی نیست
هــــرچـیـز اگر داخل حـــلال بیفتد؛ ...

 

بایـد بـرسد میـوه و شیرین بشود، بعد!
حیف است اگر مـیـوه ی دل کال بیفتد

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
||| نـ و ر ا سـ ـا د ا ت نـ مـ ا ئـ ـی |||
................... دی ماه 93 ...................

 

*مصرع اول از آقای ابراهیم چاووشی

 

 

 

 

 

۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۳ ، ۰۰:۴۴
نورا سادات نمائی

حق الناس

 

 

 

 

می دانی اصلاً واژه ی "عبـّاس" یعنی چه ؟!
"تلفیـق قــُدرتمندی و احساس" یعنی چه ؟!
 

 

غــیــرت نداری تو! نمی فهمی یقیــــناً که
نسبت به نزدیکان خود حسّاس یعنی چه!
 

 

لب ها تَرَک دارد شبیــه دشت لــوت امـّـا،
یک قطره حتی ...! غیر از این اخلاص یعنی چه ؟!
 

 

عمری نمک خوردی نمکدان را شکستی؛ آه
حتما نمی دانی نمک نشناس یعنی چه!
 

 

دریــا و اقــیــانــوس اصــلاً ســهم زهرا بود
بی شک نمی دانی که حقّ الناس یعنی چه!
 

 

تاریخ شاید جابجا می شد ؛ اگر، ای کاش ،
فهمیده بودی معنی "خنــّـــاس" یعنی چه ...
 

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
........ نورا سادات نمائی مرتضائی ..........
هشتم محرم - 11 آبان 1393 - 30: 1 نیمه شب
 
 
 
 
۱۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۳ ، ۰۱:۰۶
نورا سادات نمائی

 

 

  

"کندو" ست به شرطی که "عسل" داشته باشد

"هــِند" اســت اگـر " تاج مـَـحـَـل" داشته باشد

 

وقتی که نــبـاشـد گــُــلی و شهـد نــَــنوشد ؛

زنــبــور مـحاااال است عـَـسـَـل داشــته باشد

 

عاشـق نشود شاعر اگـر ، چـشمه ی شعرش 

خشک است ؛ محااال است غزل داشته باشد

 

یک رابطه با عــِــشق فقط باشد و هـَـرچــَـند ،

هـــَــرچــَــند که با عــِـشق جـَدَل داشته باشد

 

هـَـرچـَـند دل از عـــِـــشق به درد آمد و شاعر

انــگـــار که در سیـنـه دُمـــــَــــل داشته باشد

 

بـــایــد که به اِجــــرا بــــگـــُــذارم دل خــــود را

ای کااااش که این عشق "مـَحـَـل" داشته باشد

 

♦♦♦♦ نورا سادات نمائی مرتضائی ♦♦♦♦

 

....................... 11 دی 1392 .......................

 

 

 

۲۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۲ ، ۱۶:۱۵
نورا سادات نمائی




مثل دریا هستی و دائم شبیه جزر و مد،

سطح احساسات تو بالا و پائین می رود

 

آنقدر آرام هستی سخت باور می کنم

این همه آرامشت یکباره طوفانی شود!

 

مثل دریا هستی و آبی و زیبا ، ظــاهراً !

باطناً اما سیاهی ، زشتی و بسیااااااار بد

 

موج های سرکش موی تو می آید جلو

دور پا می پیچد و با پیچ و تابش می بـَـرَد

 

من شناگر نیستم ، غرق توخواهم شد؛ ولی

فرق چندانی ندارد ناجی ام یا نابلد ؛

 

ناجیان ِ عاشق ِ "دل را به دریایت زدن"

عاقبت برگشته اند امـّـا از آنها یک جسد ...

 

من ولی حرفی ندارم ! حاضرم غرقم کنی،

برنگردانی مرا هرگز به ساحل! تـا اَبــَــد ...

 


ــــــــــــــــــــــــــمـ نـ مـــــــــــــــــــــــــ 

...... منوره سادات نمائی مرتضائی .....




۸ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۲ ، ۲۰:۰۸
نورا سادات نمائی

حرم حضرت معصومه (س)


 

 

تمام هستی و هر-آنچه در جوار تو هست

برای اینکه تو هستی! به اعتبار تو هست!

 

به جای کعبه ، به دور تو می شود چرخید

که هرکجا که تو باشی ، خدا  کنار ِ تو هست

 

تو آفتاب و جهان هم طواف می کــُـنـَدَت

هزار زائر دلداده در مدار تو هست

 

نه فاطمه وَ نه معصومه نیستی بانو

خداست نام تو ، معصومه مستعار تو هست!

 

تو هرچه را که بخواهی، فقط بفرما : "کــُــن"

بدون شک "فیکون" ها به اختیار تو هست

 

خدا نگفته ولیکن بعید اصلاً نیست؛

که کلِّ کون و مکان کار و شاهکار تو هست

 

تو کارخانه ی عشقی و عشق می سازی

و عشق معجزه ی ناب و آشکار تو هست

 

بگو به آدم و حوّا ، هبوط یعنی چه ؟

بهشت روی زمین است و آن مزار تو هست

 

بگو به آدم و حوّا که در بهشت ِ زمین

به بند می کشی ابلیس و او شکار تو هست

 

و سیل و زلزله هرگز نمی شود نزدیک،

به قم ؛ که تابع و تسلیم ِ اقتدار تو هست

 

بهشت شعبه دیگر ندارد ، امـّـا نه!

بهشتِ مشهد و شاهی که از تبار تو هست ... ؛

 

که جان من به فدایش! چقدر بی تاب است،

چــقــدر فاصله دارد و َ بی قرار تو هست

 

هنوز هم که هنوز است نگاه می کند او

و چشمهای سفیدش به انتظار تو هست ...

 

 

ــــــــــــــــــــــــمـ نـ مـــــــــــــــــــــــ 

 

 

 

پ.ن : هدیه از بانوی خوبم به من ، در روز تولدش !!!





۱۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۲ ، ۱۴:۱۱
نورا سادات نمائی





 

اگر که قدرت گفتن و یا بیان بدهی

به شعرهای زبان بسته ام زبان بدهی 


من آمدم که پناهم دهی به سایه ی خود،

به زیر بال و پر خود ؛ اگر امان بدهی

 

به این "همیشه ی گمراه ِ در دوراهی ها" ،

مسیر و راه خودت را اگر نشان بدهی

 

 پرنده هستم و پر میکشم به سمت دلت

اگر به "تشنه ی آغوشت" آسمان بدهی

 

به این "کبوتر زخمی مانده در طوفان"

درون سینه ی امن خود آشیان بدهی

 

اگر برای رضای خدا ، درون ِ دلت ،...

اگر اجازه ی سکنی در این مکان بدهی

 

نه اینکه قیمت  اینجا بگویم ارزان است ،

ولیکن از تو بعید است اگر گران بدهی

 

گران فروشی این خانه در مرام تو نیست

ولی نمی شود آیا که رایگان بدهی ؟

 

به این گدا که ندارد به غیر دل چیزی

  بدون ثروت و سرمایه سایبان بدهی؟

 

من آمدم که بمانم درون قلب شما ،

اگر اجازه ی سکنای جاودان بدهی

 

ــــــــــــــــــــــــمـ نـ مــــــــــــــــــــــــــ

پ.ن : یه شعر نسبتاً قدیمی 





 

۹ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۲ ، ۰۰:۳۱
نورا سادات نمائی